کد خبر: ۱۳۳۴۵
۱۴ آبان ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۰
گل گندم؛ نخستین مهد کودک تلفیقی بچه‌های نابینا و عادی ایران

گل گندم؛ نخستین مهد کودک تلفیقی بچه‌های نابینا و عادی ایران

اینجا مهدکودک «گل گندم» است. جایی که یک سال است درآن ۱۰ مسافر کوچک نابینا و کم‌بینا حضور دارند. طرح «تلفیق بچه‌های نابینا، کم‌بینا و بینا» برای نخستین‌بار در کشور در مهدکودک گل گندم اتفاق افتاده است.

نخستین دیدارشان در راهروی مهدکودک است. بچه‌ها منتظر، چشم به اتاق کنار حیاط دوخته‌اند. یونس با آن سربند سیاهش که روی آن «یا حسین (ع)» نوشته، یک گوشش به حرف‌های خانم مربی است که آرام می‌گوید: «آن‌ها با شما فرقی ندارند و فقط نمی‌توانند خوب ببینند» و گوش دیگرش منتظر شنیدن صدای پای آن ۱۰ نفر.

بالاخره در کلاس باز می‌شود و مو‌های طلایی‌رنگ ابوالفضل از پشت در  بیرون می‌زند. او لباس سیاه پوشیده و سربه‌زیر و آرام، دست در دست مائده که یک لبخند کوچک مهمان همیشگی لبش است، نخستین کسانی هستند که از کلاس بیرون می‌آیند.

پشت سر آنها مهشید، مائده که تازگی‌ها ترسش از ارتفاع ریخته و روی صندلی می‌نشیند و مبین تکیه داده به واکر کوچکش (آنها خواهر و برادر هستند)، مهدی که رد اشک روی صورتش خشک شده و گویا دوباره دلش برای مادرش تنگ شده، سبحان که از همه کوچک‌تر است و صورت مهتاب‌گونش را پشت بچه‌ها پنهان کرده، امیرحسین، رضا و مهدیه وارد راهرو می‌شوند. یونس تا چشمش به سبحان می‌افتد که کمی با سختی راه می‌رود، به سمت او می‌دود و دستش را محکم می‌گیرد.

یک تجربه منحصر به فرد

اینجا مهدکودک «گل گندم» است. جایی که یک سال است با حضور ۱۰ مسافر کوچک نابینا و کم‌بینا تبدیل به یک مهدکودک فوق‌العاده در تمام کشور شده است. بله، طرح «تلفیق بچه‌های نابینا، کم‌بینا و بینا» برای نخستین‌بار در کشور در مهدکودک گل گندم و در محله فاطمیه اتفاق افتاده است.

این ۱۰ بچه با مهربانی و حس کنجکاوی بی‌اندازه‌شان فضایی شاد و پرهیجان به مهدکودک بخشیده‌اند و حالا بعد از گذشت یک‌سال، صدای پای دوستانشان را می‌شناسند، به‌راحتی از پله‌های مهد بالا و پایین می‌روند، در حیاط بازی می‌کنند، بدون خجالت سرشان را بالا می‌گیرند و حرف می‌زنند، هر روز به کلاس دوستان بینایشان سر می‌زنند و با آنها هم‌بازی می‌شوند و بلند بلند شعر می‌خوانند و آموزش می‌بینند و می‌خندند.

بچه‌های بینا هم در این مهد تجربه جدید و منحصربه‌فردی به‌دست می‌آورند؛ تجربه‌ای که به زندگی آینده آنها معنایی تازه و عمیق خواهد بخشید؛ تجربه‌ای که شاید تا پایان عمر هم برای کسی پیش نیاید.

 

نخستین مهد کودک تلفیقی بچه‌های کم‌بینا، نابینا و عادی ایران در محله فاطمیه است

 

وقتی اهلی‌ام کنی، معجزه می‌شود

روباه دنبال سخن پیشین خود را گرفت و گفت: زندگی من یکنواخت است. من مرغ‌ها را شکار می‌کنم و آدم‌ها مرا شکار می‌کنند. این زندگی کسلم می‌کند. ولی اگر تو مرا اهلی کنی، زندگی‌ام چنان روشن خواهد شد که انگار نور آفتاب بر آن تابیده است.

علاوه بر این، نگاه کن! آن گندم‌زارها را می‌بینی؟ من نان نمی‌خورم. گندم برای من بی‌فایده است. ولی تو موهایی طلایی داری. پس وقتی اهلی‌ام کنی، معجزه می‌شود! گندم که طلایی‌رنگ است یاد تو را برایم زنده می‌کند و من زمزمه باد را در گندم‌زارها دوست خواهم داشت.

 

آن‌ها در آینده طرد نخواهند شد

گفتگویم را با فرانک کریمی مدیر مهدکودک گل گندم، درباره وضعیت مهد و چگونگی اجرای این طرح تلفیقی شروع می‌کنم. می‌گوید: این مهدکودک که سه‌ستاره و درجه‌یک است، در سال ۸۴ تأسیس شد و تا سال ۹۰ یک مهدکودک برای بچه‌های عادی بود. سازمان بهزیستی پارسال، اجرای طرح تلفیق کودکان نابینا، کم‌بینا و عادی را که برای نخستین‌بار در کشور صورت می‌گرفت، به مهد ما که درجه‌یک بود، پیشنهاد کرد. ما هم پذیرفتیم. چون اگر هر کسی خود را کنار بکشد و مسئولیت قبول نکند، تکلیف این بچه‌ها چه می‌شود.

او ادامه می‌دهد: پیش از این در سال ۶۶ تا ۸۸ مهدکودک ویژه کم‌بینایان و نابینایان در مشهد فعال بود؛ اما به دلیل بازنشسته‌شدن برخی کارکنان و نبود نیروی جدید این مهد تعطیل شد و آموزش‌وپرورش برای این کودکان راه‌اندازی مقطع پیش‌دبستانی را آن‌هم به‌صورت چندمعلولیتی برعهده گرفت.

مدیر مهدکودک گل گندم که کارشناس پرستاری است و دوره‌های آموزشی مدیریت مهدکودک و همچنین دوره‌های مربیگری کودک را گذرانده و مطالعات گسترده‌ای دارد، تأکید زیادی در بیان درست هدف این طرح دارد.

بیانی که به نظر او حتی نباید به صورت ترحم‌آمیز و متأثرکننده گفته شود، او عنوان می‌کند: هدف این طرح پی‌بردن به توانایی‌های افراد نابینا و کم‌بینا بود. اینکه آنها به‌جز از نظر بینایی مشکل دیگری ندارند و می‌توانند همه آموزش‌هایی را که افراد عادی می‌بینند، کسب کنند. کودکان بینایی که با این تفکر بزرگ می‌شوند، در آینده پذیرای افراد نابینا و کم‌بینا خواهند بود، طردشان نمی‌کنند و شغل به آنها واگذار خواهند کرد. در این میان، اعتمادبه‌نفس بچه‌های نابینا و کم‌بینا افزایش خواهد یافت و توانایی‌های بالقوه‌شان از طریق حواس دیگرشان بالفعل خواهد شد.

کریمی با اشاره به شیوه‌های نادرست تربیتی خانواده‌های کودکان نابینا و کم‌بینا که این بچه‌ها را از دیگران جدا می‌کنند و اجازه تجربه‌کردن به آنها نمی‌دهند، توضیح می‌دهد: اگر مادر این بچه‌ها تا یک‌ونیم‌سالگی به آنها توجه نکند و عشق خود را که قدرت تجسس و واکنش به محرک‌ها را به این بچه‌ها می‌دهد، از آنها دریغ کند، با نیاموختن تجربه، درحالی‌که مشکل ذهنی ندارند، در رشد شناختی از همسالان خود عقب می‌افتند.

در نهایت هم این بچه‌ها اجتماعی نخواهند شد و از غریبه‌ها می‌ترسند. او می‌گوید: بچه‌های کم‌بینا و نابینا که یکی از آنها مشکل حرکتی هم دارد، ۱۰ نفرند و در نوبت بعدازظهر که خلوت‌تر است، آموزش می‌بینند.

 

نخستین مهد کودک تلفیقی بچه‌های کم‌بینا، نابینا و عادی ایران در محله فاطمیه است

 

فقط توانستیم ۱۰ نفر را پیدا کنیم

مدیر مهدکودک گل گندم ادامه می‌دهد: سازمان بهزیستی ۳۰ نفر کودک نابینا و کم‌بینا را به ما معرفی کرد که متأسفانه درنهایت توانستیم ۱۰ نفر از آنها را پیدا کنیم. ما به خانواده این بچه‌ها می‌گفتیم که خداوند بچه‌های شما را دوست دارد که چنین امکانی برایشان فراهم کرده است.

سازمان بهزیستی ۳۰ نفر کودک نابینا و کم‌بینا را به ما معرفی کرد که متأسفانه درنهایت توانستیم ۱۰ نفر از آنها را پیدا کنیم

 

در راهرو همدیگر را می‌دیدند

کریمی درباره برخورد دیگر کودکان با این ۱۰ کودک و همچنین آموزش‌های بچه‌های نابینا و کم‌بینا می‌گوید: بچه‌ها روز‌های اول یکدیگر را به‌صورت گذری در راهرو می‌دیدند و برخورد نزدیکی با هم نداشتند، اما به‌واسطه آمادگی‌ای که مربیان بچه‌های عادی در آنها ایجاد کردند که این بچه‌ها با شما فرقی ندارند و فقط خوب نمی‌بینند، به‌راحتی همدیگر را پذیرفتند و با هم دوست شدند.

او اضافه می‌کند: کلاس بچه‌های نابینا و کم‌بینا نزدیک به در حیاط است تا رفت‌وآمدشان آسان‌تر باشد. هر روز نیم‌ساعت در کلاس خودشان هستند و بعد به‌همراه مربی‌شان به کلاس بچه‌های دیگر می‌روند و با آنها آموزش می‌بینند. البته در آموزش‌های مخصوص خودشان همه‌چیز به‌صورت ویژه با آنها کار می‌شود و ما روی حواس دیگر آنها مثل لامسه و شنوایی تمرکز می‌کنیم. به آنها استفاده از عصا، خط بریل، جهت‌یابی و تحرک در محیط آموزش داده می‌شود. البته برای این بچه‌ها درک فاصله و اجسام حجیم سخت است. ضمن اینکه با توجه به کند بودنشان باید چند بار تمرین ببینند.

مدیر مهدکودک گل گندم می‌گوید: اگر بچه‌ها در یادگیری مشکلی داشته باشند یا رفتار پرخاشجویانه‌ای از آنها سر بزند، در دفترچه کارجامع آنها که هر هفته به خانه‌شان می‌فرستیم، این مشکل را عنوان می‌کنیم و دلیلش را از خانواده‌شان جویا می‌شویم.

 

نخستین مهد کودک تلفیقی بچه‌های کم‌بینا، نابینا و عادی ایران در محله فاطمیه است

 

۷۰ درصد موفقیت‌های ما...

در می‌یابم که این مهدکودک خدمات خوبی را با هزینه اندک و گاهی رایگان به خانواده تمام بچه‌ها ارائه می‌دهد. مثلا با توجه به درجه‌یک بودن مهدکودک شهریه آن باید بین ۹۳ تا صدهزار تومان باشد که این شهریه بین ۴۵ تا ۵۸ هزار تومان است، یا عکس و فیلم مراسم‌ها و جوایز بچه‌ها به رایگان به آنها داده می‌شود و همچنین هر ماه برای خانواده بچه‌ها کلاس مشاوره برگزار می‌شود.

در پایان گفتگویم با مدیر موفق مهدکودک گل گندم، او از همسرش که همراه و حامی همیشگی‌اش در انجام امور مهد است، تشکر و اضافه می‌کند: ما ۷۰ درصد موفقیت‌های زندگی‌مان را مرهون دعای خیر مردم هستیم.

 

من سبحان هستم!

سرزده وارد کلاس ۱۰ مسافر کوچک مهدکودک، می‌شوم. آنها در حال بازی معلم و شاگرد هستند و شادی علیزاده مربی جوانشان هم شاگرد شده است.مائده که با لبخند همیشگی‌اش حالا نقش خانم معلم را بازی می‌کند، روی صندلی نشسته و می‌گوید: اگر من معلم باشم، می‌گویم شعر بخوانیم.مهشید هم که معلم می‌شود، همین را می‌گوید.

اما مائده خواهر مبین می‌گوید: اگر من معلم باشم، می‌گویم قصه تعریف کنیم.وقتی نوبت به سبحان سه‌ساله با آن جثه کوچکش می‌رسد و آقامعلم می‌شود، با شیرین‌زبانی می‌گوید: من آقامعلم نیستم؛ سبحان هستم!علیزاده دوباره معلم می‌شود و کاغذ‌های رنگی را یکی‌یکی جلوی چشمان بچه‌ها می‌گیرد و رنگ‌ها را نام می‌برد.از او که کاردانی آموزش کودکان استثنایی دارد، می‌پرسم که آنها چطور به تفاوت رنگ‌ها پی می‌برند، می‌گوید: این تمرین فقط برای این است که آنها بفهمند انواع رنگ‌ها در دنیا وجود دارد؛ نه فقط یک رنگ.

 

صدای چی بود؟!

این مربی باحوصله از عشقش به بچه‌ها می‌گوید و اینکه به صدای جیغ و سروصدایشان گوش می‌کند تا حرفشان را بفهمد و بعد آرامشان کند. او دلش می‌خواهد با آن‌ها حرف بزند؛ اگر یک دمپایی هم بخرد، برایشان توضیح می‌دهد که دمپایی‌اش چه شکلی است.

علیزاده عنوان می‌کند: این بچه‌ها به کوچک‌ترین صدایی حساس هستند و درباره اینکه صدای چه چیزی بود، سؤال می‌کنند؛ صداهایی که گاهی به گوش من نمی‌رسد.

 

نخستین مهد کودک تلفیقی بچه‌های کم‌بینا، نابینا و عادی ایران در محله فاطمیه است

 

فقط با چشم دل می‌توان خوب دید

به همراه مسافران کوچک که دست در دست چندنفر از دوستان بینایشان دارند، برای گرفتن عکس از پله‌ها بالا می‌رویم و وارد اتاقی می‌شویم که به مناسبت محرم سیاه‌پوش شده است. روی چند پایه استوانه‌‌ای، شمع چیده شده و پرده‌ای بزرگ که تابلوی معروف عزاداری حضرت زینب(س) است، به دیوار زده شده است.

ابوالفضل و مائده که اتاق برایشان آشناست، به‌سرعت خود را به شمع‌های سفید خاموش می‌رسانند و با کنجکاوی تمام روی آن‌ها دست می‌کشند، بدون اینکه شمع‌ها را بیندازند. برق‌ها را خاموش می‌کنیم و شمع‌ها را روشن که مائده کم‌بینا می‌پرسد: «این روشنایی از کجاست؟» چیلیک‌چیلیک دوربین، روشنایی را روی چشمان بچه‌ها پخش می‌کند. 

روباه گفت: می‌خواهم رازی به تو هدیه کنم؛ فقط با چشم دل می‌توان خوب دید. اصل چیزها از چشم سر پنهان است. شازده‌کوچولو تکرار کرد تا در خاطرش بماند: اصل چیزها از چشم سر پنهان است. گفتگوی شازده کوچولو و روباه برگرفته از کتاب «شازده‌کوچولو» اثر آنتوان دوسنت اگزوپری ترجمه ابوالحسن نجفی بود که با تغییراتی در این گزارش آمد.

 

*این گزارش یکشنبه، ۱۲ آذر ۹۱ در شماره ۳۲ شهرآرامحله منطقه ۳ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44